راحتم از اینکه از مال جهان در حسابم نیست حتی یک قران
بهتر از فردا شده امروزمان
سال پیشم بهتر از هذالسنه باشد از اقبال ما اینها ننه
شب ندانم کی رسد روزم چنان چون شب و روزم مداما فکرنان
تا برای لقمه ای گشتم روان
هرکسی برمن به جوری زد تنه باشد از اقبال ما اینها ننه
اصغرو عبدالکریم و مش رجب جملگی دارند از مفلس طلب
مانده ام حیران و هستم درعجب
درنبردم با همه من یک تنه باشد از اقبال ما اینها ننه
خودرو پوسیده ای دارم چه باک بهر تعویضش شدم اکنون هلاک
چون نشد تعویض و مانده بی پلاک
در فشارم لابلای منگنه باشد از اقبال ما اینها ننه
شیخ ما از حال ما کرده عرق برکتاب خود زده چندی ورق
گفته منهم جمله ای دارم به حق
از فشار میسره تا میمنه باشد از اقبال ما اینها ننه
بدتر از خود دیده ام من یکنفر منگ و مدهوش و پریشان و پکر
حال آن مشتی قدیر دربدر
زهرمارم کرده حتی اشکنه باشد از اقبال ما اینها ننه
زیریک سایه به پای یک درخت لحظه ای آسوده بودآن تیره بخت
مردی از بالا بیفتاد و شکست
گردن مشتی ضعیف السلطنه باشد از اقبال ما اینها ننه
بستری شد گفتم احوال تو چون گفت از حالم مگو دل گشته خون
این چه احوالی که او شد سرنگون
گردن من باید اینجا بشکنه باشد از اقبال ما اینها ننه
گفتم آری دولت و اقبال ماست اینچنین شیوه ز دولتها رواست
چونکه کار ناروا زانها بجاست
لیکن آثار بدش مال منه باشد از اقبال ما اینها ننه
لطفا داستانها و حکایات طنز و آموزنده ایرانی راارسال فرمایید تا به نظم درآید
قبلا از شما سپاسگزاری میکنم